کلینیک رواننشاسی و روانپزشکی ویان

مشاوره روانشناسی و درمان اختلالات روانی

کلینیک رواننشاسی و روانپزشکی ویان

مشاوره روانشناسی و درمان اختلالات روانی

آیا روانشناسی مثبت نگر کنار گذاشتن یا رد بقیه روانشناسی است؟

در یک کلام، نه. از زمان جنگ جهانی دوم، روانشناسی تلاش های خود را بر مشکلات روانی و چگونگی اصلاح آنها متمرکز کرده است. این تلاش‌ها سود زیادی به همراه داشته است. گام های بلندی در درک و درمان اختلالات روانی برداشته شده است. اکنون درمان‌های مؤثری برای بیش از دوازده اختلال وجود دارد که زمانی غیرقابل درمان بودند (بارت و اولندیک، 2004؛ ایوانز و همکاران، 2005؛ هیبز و جنسن، 1996؛ کازدین و ویز، 2003؛ ناتان و گورمن، 1992، 20; سلیگمن، 1994).

با این حال، یکی از پیامدهای این تمرکز بر مشکلات روانی این است که روانشناسی چیزی برای گفتن در مورد آنچه که زندگی را ارزشمندتر می کند، ندارد. روانشناسی مثبت گرا پیشنهاد می کند که این عدم تعادل را با تمرکز بر نقاط قوت و همچنین نقاط ضعف، ساختن بهترین چیزها در زندگی و همچنین ترمیم بدترین ها اصلاح کند. بیان می‌کند که خوبی و تعالی انسان به اندازه پریشانی و بی‌نظمی معتبر است، که زندگی مستلزم چیزی بیش از رفع مشکلات است.

دغدغه روانشناسی برای رفع مشکلات انسان قابل درک است و قطعا نباید آن را رها کرد. رنج بشر نیازمند راه حل های علمی است. با این حال، رنج و رفاه، هر دو بخشی از شرایط انسان هستند و روانشناسان باید به هر دو توجه داشته باشند.

2. آیا روانشناسی مثبت فقط برای شاد کردن مردم است؟

"خوشبختی" معمولاً به عنوان یک حالت خوب یا تجربه لذت بخش تعریف می شود، اما این مفهوم از شادی تنها بخش کوچکی از روانشناسی مثبت است. روانشناسی مثبت گرا مطالعه علمی نقاط قوت و فضایل است که افراد و جوامع را قادر به شکوفایی می کند. به گفته سلیگمن (2002)، روانشناسی مثبت گرا سه دغدغه اصلی دارد: احساسات مثبت، ویژگی های فردی مثبت و نهادهای مثبت. درک احساسات مثبت مستلزم مطالعه رضایت از گذشته، شادی در حال و امید به آینده است. درک ویژگی‌های مثبت فردی شامل مطالعه نقاط قوت و فضایل است، مانند ظرفیت عشق و کار، شجاعت، شفقت، انعطاف‌پذیری، خلاقیت، کنجکاوی، درستکاری، خودشناسی، میانه‌روی، خویشتن‌داری و خرد. درک نهادهای مثبت مستلزم مطالعه معنا و هدف و همچنین نقاط قوتی است که جوامع بهتری را تقویت می‌کند، مانند عدالت، مسئولیت‌پذیری، مدنیت، فرزندپروری، تربیت، اخلاق کاری، رهبری، کار گروهی، هدف و بردباری.

هر یک از این سه حوزه به معنای متفاوتی از اصطلاح علمی ناکارآمد «خوشبختی» مربوط می‌شود و هر کدام راه خود را به سوی خوشبختی دارند (سلیگمن، 2002). احساسات مثبت منجر به زندگی خوشایند می شود که شبیه تئوری های لذت جویانه شادی است. استفاده از نقاط قوت خود در یک کار چالش برانگیز منجر به تجربه جریان (Csikszentmihalyi, 1990) و زندگی درگیر می شود. به کارگیری نقاط قوت خود در خدمت چیزی بزرگتر از خود می تواند به زندگی معنادار منجر شود (مثلاً تعلق و خدمت به نهادهایی مانند آموزش، مطبوعات آزاد، مذهب، دموکراسی و خانواده، به چند مورد).

3. آیا روانشناسی مثبت اندیشی همان مثبت اندیشی است؟

روانشناسی مثبت گرا از سه جهت با مثبت اندیشی متفاوت است. اول، روانشناسی مثبت گرا مبتنی بر مطالعه علمی تجربی و قابل تکرار است. دوم، مثبت اندیشی ما را برای همه زمان ها و مکان ها مثبت ترغیب می کند، اما روانشناسی مثبت این کار را نمی کند. روانشناسی مثبت گرا تشخیص می دهد که علی رغم مزایای مثبت اندیشی، مواقعی وجود دارد که تفکر منفی یا واقع بینانه مناسب است. مطالعات نشان می‌دهد که خوش‌بینی با سلامت، عملکرد، طول عمر و موفقیت اجتماعی بهتر مرتبط است (سلیگمن، 1991؛ لیوبومیرسکی، کینگ و داینر، 2005)، اما شواهدی وجود دارد که در برخی موقعیت‌ها تفکر منفی منجر به دقت بیشتر می‌شود. پیامدهای مهم (آلیاژ، آبرامسون و کیارا، 2000). تفکر خوش بینانه می تواند با دست کم گرفتن خطرات مرتبط باشد (پترسون و وایدیا، 2003). برای مثال، ما لزوماً نمی‌خواهیم که یک خلبان یا کنترل‌کننده ترافیک هوایی هنگام تصمیم‌گیری در مورد پرواز در هنگام طوفان خوش‌بین باشد.

سومین تمایز بین مثبت اندیشی و روانشناسی مثبت این است که بسیاری از محققان روانشناسی مثبت ده ها سال روی جنبه "منفی" چیزها کار کرده اند - افسردگی، اضطراب، تروما، و غیره. ما روانشناسی مثبت را جایگزینی برای روانشناسی سنتی نمی دانیم. اما صرفاً به عنوان مکملی برای دستاوردهای روانشناسی سنتی که به سختی به دست آمده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد